هي يييييييييي
من صبورم اما به خدا دست خودم نيست اگر ميرنجم
ناني من و سكوت حرف آخر با صداي بلند سكوت رو فرياد بزن كاري نميشه كردم گلم
سلام
حس خوبي داري ولي لفظت بايد اصلاح بشه، مثلاً گفتي عربده، نعره و... فکر مي کنم فرياد جايگزين بهتري باشه.. نه؟
بوي سيب
سلام عزيزكم
ما هممون(اول از همه خودم)ايمانمون به درد نمي خوره،فقط رو زبونمون مي چرخه نه اينكه دلي باشه
آخ چقدر خوب مي شد اگه آدم مي تونست بي خيال باشه
سلام خانمم..خونه جديدت مبارك..اميدوارم مثل اون يكي بلاگت نشه كه اين اخراش خيلي غمگين بودي..گرچه الانم غمگين نوشتي..ديشب اس دادم جوابمو ندادي..آخه چي شده عزيزم؟
راستي..هنوز ديدم به زندگي عوض نشده اما با اتفاقي كه افتاد يه جورايي شايد به خودم اومدم..ولي با اين حال نميدونم چرا بي هيچ دليل موجهي ميخوام گريه كنم..هنوزم تو شوك همون اتفاقم..وقتي بهش فكر ميكنم با اينكه خدا رو شكر حل شده ولي بازم گريم ميگيره..
غمگين نباش..خواهش ميكنم
عنوان وبلاگت منو ياد اين شعرم انداخت:
من و اين تنهايي
دو رفيقيم
كه زهم بيزاريم
گرچه عمريست كه ما
با دگري مأنوسيم.
من و اين ثانيه ها (ولش كن بقيش ربطي نداره ديگه)
(اصلا بگو کلا چه ربطي داشت، الکي مياي اسپم مي کني)
آبجي خيلي قشنگ بود دلنوشته هات ... دلنوشته ها هميشه به دل مي شينن چون از روي دل برخاستن و دنيايي از صداقت توشون موج ميزنه.