سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کمی سردرگم و گیج..

اخه آدم غیر طبیعی تر از من کجا دیدین؟؟؟؟

کور عصا کش یک کور دیگه بشه!!! عجیب اینکه موفق هم بشه...

یکشنبه پاشدم تلک تلک رفتم دانشگاه دختر عمه گرامی که با دوست پسرشون مشکل دارن.

طفلک پسره یک مشکل خیلی حاد داره یک مریضی خیلی سخت که عمرش به دنیا نیست..البته تا 10 سال دیگه سر من یکی رو که میخوره(میبخشید اینجوری راحتم،آخه دیدگاه من راجع به مرگ مثل این هست که میخوام عصر برم بستنی بخورم! به همین شیرینی)


خلاصه،دیدم اینا خیلی درگیری دارن و یک دوماهی بود داشتم کل کل دختر عمه و رفیقش و زهرا دوست خودم رو میدیدم..

محمد میخواد از دختر عمه جدا بشه و دختر عمه نمیخواد..خلاصه پسرک قصه کلی به در و دیوار و هر راهی زده اما موفق نشده..دیدم اینجور نمیشه..

پاشدم رفتم..سه تا گوگول! به جون هم افتادن نمیتونن مشکلشون رو حل کنن.

منم که میدونین چه سخنرانیم! رفتم 2 ساعت رو مغز پسر مردم اسکیت بازی کردم..و اصولا اون منطق و احساس و معنویت رو باهم قاطی میکنم یک معجونی میشه که تا چند سالی اثر داره!(حالا هی از خودم تعریف میکنم..ذوق مرگی)

فکر کنید انصافا ببینید چه معجزه ای کردم که دو نفر که همه اش باهم دعوا داشتن،حالا دو روزه مثل لیلی و مجنون هستن باهم.

به حدی که عصر که برگشتم دختر عمه اس ام اس داد: واااااااای کجایی ببینی که شدیم مثل قصه ها،دستت طلا..

خلاصه...

اینم از نمیدونم گناه یا ثواب ما!

خدایا آخرش رو بخیر کن.

جدیدا تو شیر یا خط با سکه حرفه ای شدم..اعصابم بهم میریزه زود.

احساس میکنم راه احساس بسته شدم و دارم منطقی میشم..خیلی منطقی..چیزی به حالت خشکی!

از یک دختر این همه بعیده..

یادم اومد...جدیدا زیادی داره ازم خاستگاری میشه.

میترسم اخر بی سر و صدا فلنگ رو ببندم و در برم!

 






تاریخ : سه شنبه 89/2/21 | 10:31 صبح | نویسنده : MoonLover | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.