سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلم برایت میسوزد بانوی خواب و بیدار..


برای تو،برای خود تو که معنای خیلی خوبی ها بودی..برای تو که به تار موی مجعد مخلمت سوگند وحدانیت خدا میخوردند..


خدایا دیدی چه به سرم امد؟دلم شکست


به قول داریوش: " بر نارفیقان شرم باد "


یک روز، بر دیوار دوستی پاکم با فرشته ای نوشتم : " مهربون، اتفاقات تلخ همیشه دوست رو از غیر دوست سوا میکنه"

اتفاقات تلخ در زندگی من فوران میکند، تا مرد و نامرد، هم صدا و بیصدا، هم نفس و بی نفس..


یک بی سروپا امد، از من دلتنگ بد گفت..چند دوست حرفش را باور کردند و رفتند..دیدی چطور شدم شیطان، من که روزی خدایشان بودم..


زندگیم لبریز شد از اندوه، بوی مرگ زندگیم را برداشت، دوری، غصه، تنهایی، تهمت، افترا، غیبت ، وحشت، غربت و هر حس بد کشنده مرا لبریز کرد..

از فشار این غصه ها، تمام امید و نگاه مثبتم از دستم رفت..حیران و سرگردان ماندم در این برزخ..

در انتها این منجلاب دردناک ،تنهایی دست و پا میزدم و فکر گریز بودم، غرق بودم و ،‌"غرقه در اب کی تواند یاد یاران کند؟ اما یاران میتوانند.."


ولی چی شد؟ ان همه رفیق که مرا مظهر وفا میدیدند، مرا رها کردند به جرم بی وفایی..

حتی چشم از هم باز نکردند که نکند...


همه گفتند: " تو بی وفایی" اما مردم، من که دستم بلند بود برای اینکه کسی کمکم کند، دیدید چه شد؟

همه کسانی که روزی لبریز از کمک و دستگیری های من بودند، اینگونه طلبکار هم شدند..


اما ، از اینکه کسی کمکم نکرد ناراحت نیستم، از این تهمت و زخم به دل گذاشتنشان این چنین مهجورم.


"تا خدا بنده نواز است، به خلقم چه نیاز است  

میکشم ناز یکی تا به همه ناز کنم"


و حالا، یک گزند دیگر..

یک ایمیل spam که به inbox میره، از طرف ایدی من برای همه addlistam فرستاده شده.تمام کسانی که ایدی من رو هم دارند و من رو میشناسن ، میدونن که من 1 ماه هست اون ایدی رو باز نکردم.

اون ایمیل ینطور که فهمیدم حاوی درخواست بلاک شدن هست.

یعنی اینکه شما که ایمیل رو گرفتین، بلاک کنید، چون من نمیخوام باهاتون در رابطه باشم!!!


و حالا ، بذار دهن باز کنم:


کسی، تا چند وقت پیش با من در رابطه بود، من دردم چیزه دیگری بود. دوری میکردم، اما او فکر میکرد بخاطر او هست و از او بیزارم!!!

فکر میکرد من قصدم خوار کردنش هست، اما خدا رو به بزرگیش شاهد میگیرم از معدود افرادی بود که براش احترام زیادی قائل بودم.

درگیر منجلاب زندگیم بودم.

بالاخره، روزی اتفاقی افتاد که مجبور شدم خط تلفنم رو خاموش کنم، و اصلا حواسم به این نبود که بهش قول تماس دادم.

چند روز بعد، پیغامی دیدم که توش من رو به همه چیز از کودکی و نا بخردی تا بی منطقی محکوم کرد، به من گفت متکبر و مغرور..و بعد از گفتن همه حرفاش، ازم خواست که جوابش رو ندم

من، لبریز بودم از غصه و حرفاش خنجر به قلبم بود، چون فقط تو این شرایط، رو همراهی او حساب میکردم به عنوان یک دوست..اما..بازهم..

من هم به احترامش، خدا شاهده فقط به خاطر احترامی که برای خودش و حرفش قائل بودم، به خواست دلش جواب ندادم و توضیح ندادم که چی شده.


چند روز پیش، بلاگم رو که باز کردم، بعد از دیدن یک تعداد پیام، پیغام این شخص بزرگوار رو هم در لیست کامنتها دیدم که خیلی ناراحت بود به خاطر حال من، و من چقدر از دیدن این پیام خوشحال شدم، اخه وجدانم اسوده شده بود که من رو بخشیده  ( لااقل)

بعد از فرستاده شدن این ایمیل، بدون اینکه از اصل ماجرا با خبر باشند، برایم پیغامی گذاشتند و یکه به قاضی رفتند و بازهم محکومم کردند به بی خردی ..

و فقط این فرد بزرگوار که این رو میخونه: " تا قیام قیامت هم که شده، سر پل صراط هم اگر بیای بهت میگم و قسم میخورم به همون خدایی که اونجاست و ازش شرم دارم ، من تو رو نه تنها مزاحم ندونستم بلکه یک دوست صمیمی دونستم.اون همه حرف نیش و کنایه دارت ، اون جمله اخرت خطاب به کسی که برام عزیزه، همه رو بخشیدم ...خدا ازت بگذره که حالا با اون همه ادعات اینطور قلبم رو شکستی..از تو انتظار نداشتم..ولی هنوز هم که هنوزه، خیلی زیاد برام ارزش داری و از اتفاق خوبی که تو زندگیت افتاده بسیار زیاد خوشحالم.پاینده باشی."


اینها رو گفتم، چون تو دلم داشت داغم میکرد..

دیگه لبریز شدم..


ای جماعت رفیق، شما رو به خدا، من همون ادمی هستم که باورش داشتین به معرفت و دوستی و انسانیت..

فقط، در پیله تنهاییم رفتم.

دوست ندارم ، هنوز هم که هنوزه، دوست ندارم یک مورچه از من ازار ببینه، چطور حاضر بشم دل شما رو بشکنم

چرا باید با کسایی که دوست صمیمی هستم قطع رابطه کنم.


به خاطر من نه، به خاطر زندگی اینده تون " یکه به قاضی نرین"


خدانگهدار.

(این بار هم قلبم شکست..همه قلبم رو دارن میشکنن..دست همگی درد نکنه...بهتره بیشتر از همه دور بشم که این اتفاقا نیفته..)

 

راستی همه دوستانی که این مطلب رو میخونن بدونن، که این شخص  اخر خونش از رفتارهای من به جوش اومد و اینطور خطابم کرد،

من همین جا، مثل همیشه ازش معذرت میخوام که در طول 8-9 ماه به اندازه همه عمرش غصه دادمش و ناراحتش کردم و با ورودم به زندگیش

ارامشش رو ازش گرفتم

امیدوارم من رو ببخشه.

این ها رو گفتم، تا اخر باز بهم نگه که تو من رو خراب کردی پیش همه.

اقایون، خانومااااااااااااا به خدا، به عشقی که دارم قسم این ادم از دست من دیوانه شد.من با هزار شرم، ازش معذرت میخوام.

عذابی که بهش دادم، یکی به دشمنش نمیده که من ادعای دوستی هم کردم اینطور عذابش دادم

خدایا ، این همه بلا که داره اینطور سرم میاد، میدونم از شکستن دل همین فرده.

اهش گرفته اینطور شدم.


حلالم کن .

 

 






تاریخ : پنج شنبه 89/9/4 | 12:6 عصر | نویسنده : MoonLover | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.