سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آخرین احساس مرا نشکن.

چیزی دارد در من و تصویر درون آینه بی تابی میکند.

مادر آرامم میکنی؟

نه انگار مادر هم مرا آرام نمیکند

دیگر نمیشود همچون کودکی ها سر بر پای مهربان مادر بگذاری و تمام دلخستگیهای این قلب ترک برداشته را بباری...


اشکهایم را نصیب کویر گونه ام میکنم.

بگذار گل واژه های لبخند بر این باغ خشکیده سبز شود..

یکنفر میگفت وقتی در اوج گریه میخندی، چشمانت برق زندگی دارد..

دلم میخواد گریه هایم را بلند بلند به گوش تصویر درون آینه برسانم


دارم از پا در میام هم پرسه

تمام نمیشود این حکایت همیشگی..

دلم را نشکن..

دلم را نشکنید.

نمیدانم...نمیدانم این چه زندگی عجیب و غریبی برای من است...

صدای خشایار اعتمادی رو میپسندم...

مردونه تمومش کن، من طاقتش رو دارم

هربار ترحم بود، اینبار نمیذارم..

مردونه تمومش کن....

با عشق برو وقتی با عشق نمیمونی

مردونه تمومش کن وقتی که نمیتونی

تو میری و میمونی

این معنی رفتن نیست

اینبار تمومش کن

تا وسوسه با من نیست


من از زندگی میگویم..و از مرگ

اما نمیدونم چرا بقیه از عشق میشنوند و شکست عشقی!


من از شکایت های دوستانه میگویم

دیگران عاشقانه میشنوند...


خسته ام..


زندگی تلخ ترین خواب من است...خسته ام، خسته از این خواب بلند


دو روز پیش توی یکی از بلوارهای شهر، نزدیک بود کشته بشم....کاش میشد.

با سرعت 100 تا در حرکت بودمع خلوت بود .

یک راننده احمق دوبار از من سبقت از راست گرفت

جلوتر از که رسید، سه ماشین جلوتر رو دیدم که چراغ ترمزش روشن شد

من زودتر از دو ماشین جلویی ترمز رو گرفتم

صدای ضبط بی نهایت بلند بود..

خشایار اعتمادی " رفتن تو نمیتونه مرگ این خاطره ها شه....بذار بین ما همیشه یه نفس فاصله باشه"

اون راننده دیوونه موقع سبقت گرفتن از راست، زده بود به ماشین بغلی،و چهار ماشین دیگه پشت سر هم خوردن

خوبیش این بود که من فاصله ام با ماشین جلویی 5 متر بود

چنان ترمزی گرفتم که 3 متر خط ترمز انداختم و تو 1 متری ماشین جلوییم که زده بود ترمز کرده بود

ماشین جلویی من، یک زانتیا بود که با اون سرعتی که خورده بود، سر و ته ماشینش بهم رسیده بود و تنها شانسی که آورده بود اینبود که کیسه هوا داشت ماشینش

اگر من از پیش ترمز نگرفته بودم، اخرین ماشین من میشدم و جنازه ام هم از بین ماشین در نمیومد...


تا 10 کیلومتر اونور تر، دست و پاهام میلرزید...

اما الان که فکر میکنم ..کاش من هم خورده بودم ...

"دیگه از آدما خسته ام...به هرکس اعتمادم رو سپردم دشمنی دیدم..."

خسته ام..

خیلی زیاد

کم آوردم

خیلی زیاد

یه وقتایی یه جاهایی آدم از زندگیش سیره..میخواد از غصه هاش دور شه ولی پاهاش به زنجیره








تاریخ : سه شنبه 90/3/3 | 11:18 عصر | نویسنده : MoonLover | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.