رخ دادن عریبان تو..کنار ناگهانگی..یک اتفاق ساده نیست..شعله نفس کشیدن وسوسه سرخ تماشا کردنت،‌این همه زیبا شدگی

کشف به خود رسیدنه....

تکون نخور.

یه لحظه دیگه توی رفتن بمون..

تا این نفس بریدگی حک بشه روی خاطره

کنار دلواپسیه تقویم،لبخندی بزن که دل دل و دلشوره از آینده رویا بره..

عکس تو رو آخ اگه میشد میتونستم بگیرم..

طعم غزل پاره میداد

لبام از بوسیدنش..

گذشته پر پر میشد از گذشتن از این حادثه..

آینده آینده میشد به اشتیاق دیدنش...

..

آخ اگه میشد عکسی از تو میگرفتم رو به من..

از همه فاصله ها جهان همین جایی میشد

از هرم آتیش بازیه تصویر عریانی تو ،میمیرد مرگ و زندگی غرور زیبایی میشد..

تا تو به جانب جهان آغوشت و باز میکنی

خورشیدای منتظر تک تک به سمت من میان

ترانه های گم شده،سمفونی های ناتموم،دوبارگی میکنن و یه فرصت تازه میخوان

..

الان که عریان رد میشی از آینه و مگنولیا

میمیرم از زیبایی و دوباره به دنیا میام

تا من همیشگی کنم این شعر دلبرانه رو

کاشکی زمان گم میشد و ای کاش یه دوربین بود باهام...



اینجوریااااااست!


از وقتی به اتاق یخ زده ام برگشتم، تا همین امروز،راحت نتونستم استراحت کنم

واسه اینکه حسابی کار داشتم

از روز بعد بازگشت به اتاق ، شروع کردم به کار!!

مثل مرررد..روز اول رو تنهایی شروع کردم به گردگیری و جارو و مرتب کردن

قفسه کتابهای دانشگاه،کتابخونه کوچیک و خوشگلم،کمدهای لباس،میز آینه...کف،سقف،دیوار..

رفتم تنهایی رنگ خریدم گذاشتم گوشه حیاط که سر فرصت خودم اتاقم رو "نقاشی" کنم!

وقتی میگم نقاشی شما فکر نکنید تنها رنگ ساده است..نهههه.

نشستم قشنگ مثل طراح دکوراسیون داخلی،اتاقم رو با تمام تجهیزات مد نظر قرار داده و آنگااااه برای دیوار طرح میریزم که هرجا رو چه نقشی بزنم و چه رنگی!!

(سر خوشم خودتی!)

تمام روز کار نمیکردماا.کلی کتاب خوندم (فانتزی- ترسناک) انقدر حال میداد..

بعد از اتاق به تمیزکردن و مرتب کردن پوشه های لپ تاپ خوشگلم پرداختم، البته هنوز پوشه عکس و موزیکم مونده، ولی خوب خیلی مرتبش کردم

توی این 7 8 ماه، همین جوری روش ریختم !!

بعد از اون رفتم به سایت مورد علاقه ام و بخش های مختلفش رو مرتب کردم و جاتون خالی آی شیطونی کردییییم.

دلم برای پارسال تنگ شده بود، و خوووب توی یک شیطونی و مچ گیری اساسی که مچ ابجی غزل رو گرفتم کلی خندیدم و یاد و خاطرات گذشته زنده شد..

اما چی بگم از بعدش..

رفتم تولد دختر عمه کوچولوم..دوستای قدیمیم  از شهرهای مختلف اومدن.

همینجوری پارتی و بازی!! خیلی حال میده

هر روز عصر میان خونه، صدای موسیقی شاد بلند میشه و بزن و برقص و مهمونی، از اون طرف میشینیم عکسا و فیلمای گذشته و شیطونی هامون رو نگاه میکنیم و میخندیم

و باز من افتادم رو دور شیطونی و خنده

خیلی این چند روز بهم خوش گذشته

توی یک هفته 3 کیلو وزن اضافه کردم (همینجوری ادامه بدم تا اخر تابستون میترکم!)

بعد دوباره کم کم لپی شدم

دیروز صبح بابا خونه بودم، انقدر خوش گذشت

توی حیاط دنبال هم میدوئیدم، در واقع بابا دنبال من میدوئید!!!

روم آب ریخت، بغلم کرد کلی قلقلکم داد

من طفلک فقط جیغ میزدم از خوشی

مامانم از دست ما کلی خندید

خیلی خیلی خیلی زیاد خوش گذشت

دوست صمیمیم داره میاد ایران

عروسی بهترین آبجی دنیام اخر تابستون هست انشالله و من میرم

با اینکه درسای دانشگام فاتحش خونده شد این ترم

اما من خودم رو نباختم،‌دارم دوباره زنده میشم، تا دوباره از سر همه چیز رو شروع کنم

قید هرچی بدبختی و ناراحتی هست رو زدم

البته دیروز عصر، از بابت عزیزترین فرد زندگیم کمی ناراحت شدم.

میدونم این چند وقت خیلی بهش بی توجه شدم

میدونم که من رو درک میکنه

من از خودم و زندگیم نا امید شده بودم این چند وقت اما دوباره واسه شروع کردن سرم رو بالا گرفتم

اما حالا دلخوشیم به این عزیزترین و بهترینمه که تمام این مدت تنهام نذاشت و به همه دوستای صمیمیم،‌مثل زهرا، یلدا، سحر،‌الاله، غزل، هلیا، سحر و مینو که من رو تنها نذاشتن و

پا به پام اومدن

با اینکه سختی داشتن، از یاد منم قافل نشدن

مهربونیشون همیشه همراه منه..

و من به پاس این همه لطف و محبتی که در طی این سال ها و ماه ها بهم داشتن، قسم خوردم که تا اخرین لحظه عمرم اجازه ندم هیچ وقت گل لبخندشون از صورت مهربونشون به خاطر من پاک بشه..

اگر چه در این مدت دقیقا دو سال بخاطر کسی، که فکر میکردم در مهربانی مثل هیچ کس نیست،‌اما نشانم داد که اعتماد سو کردم، بهترین لحظاتم رو از دست دادم

و مقدار خوشی و سرزندگیم هر روز کمتر شد، و بهای این شکست "امید و خوش بینیم "بود، اما تونستم با وفا ترین دوستای دنیا رو پیدا کنم

ضمن اینکه، دوباره بعد از این شکست سر پا ایستادم.

در این دنیا چیزی نیست که برای همیشه مرا زمین بزند

تو برای زنده بودنت میجنگی و برای روزمرگی هایت،‌من برای زندگی کردن و امید و توانایی هام..


هنوز هم MoonLOver بالاست..

تابستون گرچه کوتاهه، اما امید من طولانی..


زنده بااااااااااااااااااد اونی که دلش زندست...بذار آدما بهت بگن دیوونه..

life is a party, let"s dance with its rythem

I Love My Life

Life not only is Good, it is so lovely and nice

BE WITH ME FOR EVER DARLING







تاریخ : چهارشنبه 90/4/8 | 2:5 عصر | نویسنده : MoonLover | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.