سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گفت ببین مشکلت چیه..

بدبختی اینه که مشکل رو پیدا کردم..

از کجاش بگم؟!


کمی تا قسمتی...

دست از زندگی نشستم.دو دستی چسبیدم بهش.

اما گویا، قدرت مکش این سیاهچاله بیشتره..


بیخیال این پست!

پست قبلی رو لطفا بخونین، مهمتره.


یا حق






تاریخ : جمعه 89/11/8 | 10:29 عصر | نویسنده : MoonLover | نظرات ()

میروی..

میروی..

میروی..

نمیدانی برای کدام رسیدن، اما میروی و یک روز چشم باز میکنی و میبینی در نقطه اول نشسته ای بی هیچ رفتنی..

یادمه تو یکی از پستهام نوشتم:

"مرا اینگونه باور کن، کمی تنها کمی خسته کمی از یادها رفته خدا هم ترک ما کرده خدا دیگر کجا رفته..."


حالا باید بنویسم، خیلی تنها پر غصه کسی جز تو نیست که حاله بی کسی هامو بپرسه..

خسته شدم

خیلی زیاد..

گاهی گمان نمیکنی و میشود، گاهی نمیشود ،نمیشود که نمیشود

گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است ، گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود

گاهی گدای گدایی و بخت نیست، گاهی تمام شهر گدای تو میشود..


هراسناک ترین و شرمساترین چهره در اینه راستش را بخواهی من نمیدانم که...

نمیدانم درکم میکنی یا، نمیدانم مرا میفهمی یا نه..نمیدانم..

اصلا نمیدانم مرا یادت می اید یا نه..

هرچه باشد، حالا تویی و من..

احساس میکنم سنگینم از سیاهی گناه..


اهنگ خانه رضا صادقی رو که گوش میدم، حسودیم میشه.."خانمان خشت و گلی...."

کاش منم تو همچین خونه ای بودم..

دختر توی اینه ! نمیدونی چقدر سخته وقتی سعی میکنی چهره خسته و چشمای زجر کشیده ات رو پشت نقاب لبخند و شوخی قایم کنی، یکی از راه برسه و بهت بگه" واای چقدر داغون شدی، عاشق شدی نکنه ؟؟؟"

یا یکی بهت بگه معتاد شدی...

نمیدونی چقدر سخته که از تمام دلخوشیهات دور بشی..

نمیدونی چقدر سخته، هرشب که سرتو میذاری، چشماتو که میبندی، هزارتا اسم و رسم اشنایی یادت میاد که چقدر ازشون دور شدی...


دلم برای هلیا تنگ شده.

برای تمام غصه خوردنا،شیطونیا، اروم شدنا،از خدا گفتنا..فکر کنم دیگه اسمم رو هم نیاره..


برای الاله..

یادم نمیره چه شب و روزایی پا به پام میشست تو اتاق گفتگو و باهم میموند..از غصه ها میگفتیم و بعدش هرکدوم واسه دل اون یکی میزدیم به در شوخی


دل تنگ غزلم..

برای تمام وقتایی که درکنار هم همه دنیا رو خط میزدیم..همه دنیا رو با غصه هاش..."من مست تو دیوانه مارا که برد خانه؟"


دلتنگ سحر...

برای همه شیطنتهاش، سر و کله زدنامون، قلدریام، صبوریاش، ..


دلتنگ ستاره..

برای اون همه وفایی که به من بیوفا داره..به من که همیشه یادشم اما حتی یک اس ام اس هم نمیدم..


دلتنگ یونس...

برادر نازک نارنجی خودم، که در بدترین شرایط گذاشتمش به امون خدا..چرا، چون در خودم گم بودم؟


دلتنگ اریا...

با تمام شوخی ها،دلتنگیهاش،صبوریهاش، عصبانی هاش، ابجی گفتناش.تا صبح بیدار موندن و چت و تلفن و..


دلتنگ مینو..

با تمام دلتنگ شدنهاش، بیقراریهاش، گلایه هاش..(اگر یک نفر باشه که بخوام ازش حلالیت بگیرم همین دختره..البته که باید از یه دنیا ادم حلالیت بگیرم)


دلتنگ محمد..بابای ایلیا کوچولو...

دلتنگ تمام صبوری هاش، شکمو بودناش، دل کباب خواستناش،گوش کردناش، سنگ صبور شدناش، شیطونیهاش،دلتنگ شعرهایی که برام تو تاپیکم میذاره..

"عاشقت شدم ای گل بهار، عاشقت منم پاییز و نیار..عاشقت شدم یار مهربون ایندفعه نرو پیش من بمون..

بدون زیر این گنبد کبود،‌هیشکی مثل من عاشقت نبود.."


دلتنگ دکتر

دلتنگ تمام صبوریهاش، من رو فهمیدناش،بامن بودناش، ارامش دادن و پیدا کردناش، خنده هاش، منطقی شدن و بحث کردنا، شوخی هاش، همدردیاش، با من شب زنده داریهاش، تحمل کردناش،خداشناسیاش،هنرمندیاش،مهربونیاش،اخم کردناش، قهر کردناش، غرور و مردونگیاش، هم نفس شدناش،لالایی خوندناش..


دلتنگ هما

با اون احساس نرمش، شاکی شدنش ، خدا شناسیاش...


دلتنگ دلارام

با اون گلایه کردناش،محبتاش، دل شکسته اش، شیطونی هاش، خنده هاش..


دلتنگ راحیل

با همه شیطنتها و فمنیستیاش..با همه چهره نازش، خنده های همیشگیش..


دلتنگ یاسی کوچولو خودم

با اون تعریف کردن از کلوچه های شمال، شیطونیاش، خنده هاش، ادای خانم ناظم دراوردنش..


دلتنگ آرش

با همه صبوری ها، مهربانی ها، دل تنگی ها، ترسیدن ها، مرا داشتنش،خنده و غم و گریه ها، غرور و پایمردی ها، وطن دوستی ها، عهد و پیمان بستنها،...


دلتنگ پیمان

با همه صبوری ها، خنده ها، غصه خوردن ها، محبت خرج کردنش، با من سنگ دل راه امدنش، مردانگیش، وطن دوستیش، علاقه ها، پایبندی ها، وفاداریش..


دلتنگ سامان

داداش کوچولو شیطون خودم، با همه وفاداری هایش..


دلتنگ سما

با همه قهر کردنهاش،مهربونیهاش، اخم کردناش، شیطونی کردنهاش، خنده هاش...


دلتنگ سجاد

با همه شیطونی ها و ابجی و داداش بودنها..


دلتنگ سحر و مهتاب خانمهای معمار

با همه خنده و شوخی هاشون توی سایت، عروس شدن سحر و مهتاب با ناقلا بازیاش.وفاداریاش


دلتنگ رسول

با همه وفاداری هاش، ناز نازنین کشیدناش، خوش قولی هاش، خنده هاش، با مرام بودناش.


دلتنگ رضوان

با همه شیرینی و عزیز کردناش، نازم رو کشیدناش، مهربونیاش، خنده همیشگیش، صورت ماه و تپلیش، حرفای قشنگ و بامزه اش..


دلتنگ سید احمد

با همه ادبی نوشتناش ، نقد کردن شعرهام، ابجی گفتناش، نازی رو لوس کردناش، مهربونیاش.


دلتنگ محمدرضا

با تمام با وفا بودناش، ابجی عزیز کردناش، مردونگیش با همه سن کمش، هدف داشتناش، با اراده بودنش، مهربونیاش، بزرگ بودنش ..اقا بودنش..


دلتنگ سیمین

شیطون خانم خودم، با تمام ادای نازی رو دراوردنش، دل تنگ شدنش، عزیز کردنش، غصه خوردنش، مهربونی کردنش، شیطونی کردنش...


دلتنگ مینا

خانمی ناز خودم، با تمام دلسوزی هاش، غرورش، مهربونیاش، غصه خوردناش، هشدار دادناش، خنده هاش، همراهیاش، عزیز دل شدناش، قهر کردناش


دلتنگ مرضیه

با تمام صبر و تحملش، عزیز دل بودنش، مهربونیاش، نازی لوس کردناش، قربون صدقه رفتناش، خانمیاش..


دلتنگ مریم

خانمی مهربونی که نیومده مهمون دلم شد، با همه مهربونی و وفاداریاش، غافلگیر کردناش.


دلتنگ فریده

خانمی همیشه کنار من، با تمام مهربونیا، عزیز دل بودناش، وفاداریاش، عزیز کردناش، خنده و دلسوزیاش، با من بودناش، صبر و تحملش..


دلتنگ مریم تنها

با تمام دست نوشته ها و دل نوشته ها و دل رحمی و دل تنگی و مهربونیاش


دلتنگ خشایار

با تمام مردونگیاش، دل تنگیاش، دلسوزوندناش، صبر وتحملش، امید دادنش، عزیز کردناش


دلتنگ محمد(ماژور)

با تمام منطقی بودن و مردونگیاش، با کلی شوخی و کل کل  و گرم گرفتناش، بدقولی کردناش، سر وقت اومدناش، اقا منش بودن و شیطونیاش، دوستیاش..


دلتنگ مهشاد

با تمام هنرمندیاش،مهربونیاش، خوش صداییش، وفاداریاش، عزیز دل بودنش..


دلتنگ گلنار

گل انارم، با تمام شیطونی و خانمیش، شوخی و خنده اش، کودکی و پاکیش..


دلتنگ امیر

با همه احساس و مهربونی و وفاداری و سرقول موندناش، مردونگیش، هوای نازی داشتنش، دلتنگیاش، دل سوزوندناش..


دلتنگ الیاس

با تمام بزرگی و منش بالاش، محبت بی دریغش، صبر و تحملش، نازی عزیز کردناش، هوای من رو داشتناش، مردونگیاش..


دلتنگ الناز

با همه غصه خوردن و محبت و شوخی و عزیز شدناش، دلتنگیاش، خنده و خوشگذروندناش


دلتنگ ازاده

با همه شیطونیا، شوخی  و خنده و عزیز شدناش، به دل نشستناش..


دلتنگ عباس

با تمام به یاد نازی بودناش، دعا کردناش، نایب و الزیاره کردناش..


دلتنگ بهارک، جیران، نیکتا، نگار، یلدا، یاسمن، سوگند

دلتنگ خودم..

دلتنگ دنیای کوچکم

دلتنگ خدایم.


این دل نیست، ماتمکده است...







تاریخ : پنج شنبه 89/11/7 | 10:52 عصر | نویسنده : MoonLover | نظرات ()

از زندگیم دلگیرم..

 

دلم بین در و دیوار مانده..

 

دارم روز به روز تحلیل میرم و هیچی ....

 

هیچی از من نمونده...

 






تاریخ : سه شنبه 89/11/5 | 5:49 عصر | نویسنده : MoonLover | نظرات ()

با بودن تو حال من اصلا خراب نیست
می خواهمت و بهتر از این انتخاب نیست

احساس می کنم که خدا قول داده است
دیگر در این جهان خبری از عذاب نیست

دیگر میان خاطره هامان ، از این به بعد
چیزی به اسم دلهره و اضطراب نیست

باور کن این خدا که خودش عاشقت کند
حتماً زیاد خشک و مقدس مآب نیست

پاشو بیا کمی بغلم کن ، ببوس، تا
باور کنم حضور تو ایندفعه خواب نیست

من را ببوس تا همه ی شهر پر شود
این اتفاق هر چه که باشد سراب نیست

دنیا سر جدایی ما شرط بسته اند
اما دعای شوم کسی مستجاب نیست
...






تاریخ : دوشنبه 89/11/4 | 11:33 عصر | نویسنده : MoonLover | نظرات ()
       

.: Weblog Themes By BlackSkin :.