تقدیم به او که به رسم جاده خیلی دور است و به رسم دل خیلی نزدیک...
تقدیم به یگانه ای که نبودنش معنای واقعی یک ویرانگیست..
تقدیم به او که مرا با همه خوب و بدهایم، با تمام بهانه ها و لجبازی هایم بازهم بی هیچ دریغی یگانه دوستش میداند...
زهرای من، ماندنی ترین عزیز من،اسمانی ترین زمینی دنیا
امروز که برایت مینویسم انگار سالها از دوری دستهایت میگذرد و حالا، اتشفشان غصه ام فوران کرده و هرچه حسرت و غم است در هاله عشق و محبت به صفحه میریزد..
مهربانم، داشتنت بهترین هدیه ای است که خدا برایم فرستاده، تا یادم بماند او همیشه در فکر من است..
حالا که تو نیستی، این شهر بیش از اندازه همیشگی اش، با من غریبی میکند.
باران که امد، جای خالی تو هم غوغا کرد.
کاش بودی همپرسه همیشه مهربان من، تا یکبار دیگر بی قید از بند همه پابستگی ها، دل به تو میبستم و در کنار تو قدم بر قلب یخ زده این شهر میگذاشتم.
حالا که نیستی، در تردد شلوغ این شهر، نگاهم پی تو میگردد و از تمام تو سهم من ، همه خاطره هاییست که چهار سال از ان من و همراه من است.
بخاطر جای خالیت، تمام کافه ها و خیابانهای همیشه قدم زده در تحریم خنده اند.
اخر بی تو این شهر تمامش شب است.
حالا منم و یک صدای حزن انگیز جاری در یک ترانه..تو که نیستی، غریبی در من غوغا میکند:
من از تو دل نمیبرم اگر چه از تو دلخورم
اگر چه گفتی تو را به خاطرات بسپرم
هنوز هم خیال کن کنار تو نشسته ام
منی که در جوانی ات بخاطرت شکسته ام
تو در سراب ایینه شبانه خنده میکنی
من شکست داده را خودت برنده میکنی
نیامدی و سالها نظر به جاده دوختم
بیا ببین که بی تو من چه عاشقانه سوختم
رفیق روزهای خوب
رفیق خوب روزها
همیشه ماندگار من
همیشه در هنوزها
صدا بزن مرا شبی به غربتی که ساختی
به لحظه ای که عشق را بدون من شناختی
دلتنگ نجوای تو ام، و دلتنگ صدای شیرین خنده هایت..
جاودانه باشی ، بهترینم