سفارش تبلیغ
صبا ویژن

لطفا چند لحظه ثانیه ها رو نگه دارین...

یک چیزی رو تو زمان جا گذاشتم...


"میرم از شهر تو با یه کوله بار از خاطره...."


همیشه میگفتم " وقتی سطخ توقعت رو از ادما به صفر برسونی، دیگه هیچ وقت ناراحت نمیشی..."

اما توی این اصل استثنا قائل میشدم..

اما اشتباه کردم و باید تصحیح بشه..


عجیب مصرند که باهاشون درد و دل کنی..فکر میکنی که اون گوشها ،گوش میدن و فرق شنیدن و گوش دادن رو میفهمند..میفهمند که شنیدن تنها درک اواست و بعد هم فراموشی و گوش دادن فهم اواست و همیشه به یاد...


وقتی با هزار جان کندن اعتماد میکنی و میگویی...اخرش هم باز فقط شنیده میشوی...


کاش در این دنیا به این عظمت، یکنفر...فقط یکنفر مثل خودم پیدا میشد..کاش کسی بود که همونجور که همه میتونن به من تکیه کنند،‌من به اون تکیه میکردم...فقط یکنفر...


وقتی همه رو در کنار خودم جا میدادم، انگار فراموش کردم که ممکنه یک روز برای خودم دیگه جایی نمونه...


عیبی نداره...تو این دنیا خیلی جاها هست که نیاز به جمع شدن داره...


یک تنهای تا ابد بی جا...

جای من اینجا نیست...


حوا، تو را به خدا بار دیگر سیب بچین...بگذار ما را از اینجا هم بیرون کنند...


گریه‌آور

 

سالگرد بهزاد فتاح هم...

بگذریم...

 

استادی میگفت " در این دنیا باید بذاری و بگذری...."
تو جوابش گفتم " استاد مدتهاست که گذاشتم و گذشتم.....اما بقیه از من نمیگذرند!"

 

حوصله بحث ندارم...

بودنت که ارامم نمیکند..لااقل تنهاییم را بهم نریز...

حضور من همه را عاصی میکند..بگذار نباشم...دنیایی ارام میشوند...باور کن..







تاریخ : چهارشنبه 90/2/28 | 1:55 عصر | نویسنده : MoonLover | نظرات ()

راستشو بگم؟

عجیب دلم تنگ شده....

نمیدونم...برای خودم، تو، اونا، تصویر تو اینه....

فقط دلم تنگه..همین...

دل تنگه دل تنگ...

دلم میخواد از همه ادمای دنیای حقیقی دل بکنم و باز برم تو خونه مجازی خودم بشینم....


هزار هزار صفای ادمای مجازی رو به این صورتکهای حقیقی نمیدم....


ادمهای دنیای مجازی، لااقل دروغ نیستن....اگرم باشن توقعی نیست...ادعایی ندارند...

ادمهای دنیای حقیق، عجیب دروغ میگن...مجازی هستن خودشون...


تو دنیای حقیقی،‌ادمای مجازی،

تو دنیای مجازی،‌ادمای حقیقی


جونه من، چیمون به ادم میخوره اخه؟!

 






تاریخ : شنبه 90/2/24 | 12:12 صبح | نویسنده : MoonLover | نظرات ()

در گیر و دار رفتنی...


میشود چند لحظه دیگر بمانی....


چقدر از من تا تو راهه, جاده بدجوری سیاهه, سایه تو گوشه گیره, سایه ای که سرپناهه..

از کی باید تورو پرسید

لحظه های تو رو فهمید, مگه از تو میشه برگشت

نمیشه تو رو نبخشید؟؟؟

باز دوباره , باز دوباره, خواب خوبه نیمه کاره..


هوای بی کسی هایم را چه کسی پر از ترانه میکند؟؟؟؟

 






تاریخ : جمعه 90/2/9 | 6:16 عصر | نویسنده : MoonLover | نظرات ()
       

.: Weblog Themes By BlackSkin :.